محل تبلیغات شما


گاهی آنقدر بدم می آید
     
که حس میکنم باید رفت

باید از این جماعت پُرگو گریخت

واقعا می گویم

گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا

حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،

ازاین جهانِ بی جهت که میا،که مگو،که مپرس!


گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،

گوشه ی دوری گمنام

حوالی جایی بی اسم،


بعد بی هیچ گذشته ای

به یاد نیارم از کجا آمده،کیستم، اینجا چه می کنم.

بعد بی هیچ امروزی

به یاد نیاورم که فرقی هست،فاصله ای هست،فردایی هست.

گاهی واقعا خیال می کنم

روی دست خدا مانده ام

خسته اش کرده ام.

راهی نیست

باید چمدانم را ببندم

راه بیفتم.بروم.

ومی روم

اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم

کجا.؟!

کجا را دارم٫ کجا بروم؟

سید علی صالحی

پ.ن: نه نا امیدم نه امیدوار صادقانه این روزها تو بدترین حال ممکن هستم گمراهی وشوک
درمورد زندگی چی فکر میکردم چی شد

فردا رو نه من هیچ کس نمیدونه

اندر احوالات شغل بنده

ماجرای من در این چند ماهه

بی ,گاهی ,دلم ,یاد ,ام ,مانده ,دست خدا ,خدا مانده ,می خواهد ,بی هیچ ,دلم می

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرزمین identity v چینی نازک تنهایی من garendivol بازاریابی وفروش ارائه انواع ساندویچ پانل، ورقهای مات و شفاف فایبرگلاس، پلی استر ، انواع کانکس و سردخانه، پشم سنگ آذر جارو salongcanar mihapliga Emma's notes دانستنیهای مهم كامپیوتر و موبایل