محل تبلیغات شما



تنهایی‌ ام را از غزل سرشار می‌کرد

تا زیر لب نام مرا تکرار می‌کرد


با چشم های از افق روشن ‌تر خود

هر صبح او خورشید را بیدار می‌کرد


وقت خرید عید با لبخندهایش

قنادهای شهر را بیکار می‌کرد


پشت سرم می‌گفت من را دوست دارد

در پیش چشمان خودم انکار می‌کرد


اینگونه سرتاسر مرا مشتاق می‌کرد

اینگونه احساس مرا آزار می‌کرد


یک روز از ماندن کنارم حرف می‌زد

یک روز بر دل کندنم اصرار می‌کرد


گاهی به قدری تلخ می شد که جهان را

در کام من مانند زهر مار می‌کرد


گاهی به قدری مهربان می شد که دل را

از هر کسی غیر خودش بیزار می‌کرد


بر این دوباره دل سپردن، دل بریدن

مایل نبودم او مرا وادار می کرد


مانند گنجشکی به چنگش بودم و او

هم سنگ می‌زد هم مرا تیمار می‌ کرد.




"مریم دلدار بهاری"


فردا رو نه من هیچ کس نمیدونه

اندر احوالات شغل بنده

ماجرای من در این چند ماهه

مرا ,دل ,می‌کرداینگونه ,روز ,قدری ,ام ,به قدری ,می شد ,شد که ,غزل سرشار ,می‌کردگاهی به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Whatever warczantiagres feelrebica vegatidi تجربیات و ابزارهای بورسی كتابفــــــروشی فـــــــــــردوسی خبر و کتاب baniruntio آسمونی latylicment